گفتگو با یکی از کارگران کارخانه مزدا !
کامران پایدار: با سلام و تشکر از همراهی صمیمانه شما در این گفتگو. قبل از هر چیز مایلم در باره دو حادثه جداگانه تلخ و ناگوار که در دو هفته اخیر موجب مرگ دلخراش دو تن از کارگران زحمتکش مزدا به نامهای مجید غضنفری و علی فرجی گردید صحبتی داشته باشیم. مسئله چه بود؟ علت ها و ریشه های اینگونه حوادث تکان دهنده و ناگوار در کجاست؟
کارگر مزدا: ببینید تا همین الان که با شما صحبت میکنم هم من و خانواده ام و هم بسیاری دیگر از کارگران کارخانه مزدا برای این اتفاق تلخ و تکان دهنده ای که موجب مرگ دردناک و بی سر و صدای دو تن از همکارانمان شد هنوز دچار شک و بهت و اندوه هستیم. من اکیدا تصورم این نیست که این حوادث و جنایاتی از این دست که خانواده های ما کارگران را از هم می پاشد صرفا ناشی از اتفاقات و حوادث گذرایی باشد که آنطور هم در همه جا میگویند علتش بی احتیاطی، عجله و یا ندانم کاریهای خود ما باشد. این قضا و قدر الهی نیست. این سرگذشت ما و این نوع زندگی پر فقر و فلاکت و جهنمی است که برایمان ساخته اند و به ما تحمیل نموده اند. لابد می پرسید کی؟ من میگویم این حکومت، این سرمایه دارها.
من شخصا مجید غضنفری کارگر جوان و 33 ساله سالن رنگ را از نزدیک نمیشناسم چون قسمت کاری من جدای از آنهاست. اما همه کسانی که از نزدیک در کار و زندگی با او همراه بوده اند همیشه از صمیمیت و صداقت و شرافتمندی انسانی او میگویند. مجید پیر مردی کهنسال و یا انسانی با سابقه بیماری قبلی نبوده است که ناگهان دچار سکته شده و جانش را از دست بدهد. او وقتی چند سال پیش به این کارخانه آمد جوانی پر انرژی و سالم و سر زنده و با نشاط بود. حالا پس از چندین سال ناشی از رنج و کار سخت و محرومیت خبر می آید که مجید دیشب سکته زد و مرد! آری به همین سادگی که گفتم. اما آیا مسئله به همین سادگی است که میشنویم؟ هم من، هم مجید و همه کارگرانی که در اینجا به بند بردگی و اسارتمان کشیده اند، نه دروغ میگویم نه مبالغه میکنم. شرایط کار و زندگی ما کارگران در کارخانه مزدا بسیار بدتر و به مراتب فجیع تر از زندگی و سرگذشت بردگانی است که اهرام فراعنه مصر را به گرده آنها به پا داشته اند. این کار نیست که ما انجام میدهیم این یک نوع بردگی و اسارت مدرن است. در اینجا اصلا اختیار خودت را نداری، با دوربین های مدار بسته، با کنترولر تولید، با کارفرما و با تحمیل کارهای چندین برابر بیش از توان آدمی از طریق فشار و تهدید مداوم فرصت نفس کشیدن را هم از ما گرفته اند. شرایطی ساخته اند که باید فقط در مقابل هر خواسته و زیاده طلبی این بی وجدانها تسلیم باشی، همه درها را به رویمان بسته اند، فقط یک راه برایمان باز گذاشته اند و آن تن دادن به این کار وحشتناک و لعنتی و به دنبالش فقر و محرومیت و تحقیر و گرسنگی است.
میگویند مجید چند هفته قبلش همیشه افسرده و منزوی بوده است. یکی از بچه ها میگفت: با آنکه مجید هر روز علاوه بر ساعت کاریش تن به انجام اضافه کاری سنگین و خطرناک تا شب و در همه روزهای تعطیل میداد به این امید تا شاید چندرغازی به دستش برسد اما همیشه جیبش خالی و محتاج بود. مجید علیرغم کار سنگین روزانه و اضافه کاری و... حتی پرداخت چند ماه اجاره خانه اش هم پس افتاده و همیشه از رنج قرض و بدهکاریش میگفت. خوب شما خودتان تصور کنید سرگذشت انسانی که یا در فشارهای بسیار سنگین و فرساینده روحی و جسمی محیط کار غرق است و یا وقتی هم که به خانه میرود٬ جیب خالی و رنج ناشی از مشاهده محرومیت و نداری خانواده و فرزندش چطور او را زجرکش میکند.
علی فرجی را خودم می شناسم یک هفته قبل از مرگ مجید او هم بطرز فاجعه باری بهتر است بگویم به قتل رسید. علی فرجی از کارگران شیفت شب بود. ساعت 30/7 شب پس از اتمام کار با تن خسته و رنجور عازم خانه بود. خستگی بیش از حد ناشی از کار، تاریکی شب و عدم دید کافی، در حالیکه علی میخواست از درب کارخانه به آنطرف جاده مخصوص کرج برود٬ اتومبیلی با سرعت زیاد علی را زیر گرفت و تن رنجور و له شده علی بعنوان سند جنایت حکومت و سرمایه داران در تاریکی شب نقش بر آسفالت جاده مخصوص شد. تا امروز که من آمارش را دارم در طی این چند سال گذشته بیش از 20 نفر از کارگران بعلت نبود یک پل روگذر ساده همینطور مانند علی بطرز وحشتناک و دلخراشی جانشان را از دست داده اند.
ما علیه این وضعیت و برای نصب یک پل روگذر بارهای بار به آشوری مدیر کارخانه و عوامل کارفرما گفته و اعتراض نموده ایم اما در جواب میگویند ما پولی برای این کارهای اضافی نداریم!! راست میگویند واقعا هم جان و زندگی کارگران برای این حضرات اضافی و بی ارزش است. این تنها داستان زندگی مجید و علی و من نیست، این داستان و سرگذشت همه ما کارگران کارخانه خودرو سازی مزدا نیست. بلکه این داستان پر رنج و درد زندگی همه کارگران در این نظام سرمایه داری و در این حکومت اسلامی است. میدانید اصلا برای اینها مهم و مطرح نیست که کارگر و خانواده اش هم انسانند و حق و حقوقی دارند .
کامران پایدار: شرایط و فشار کار در کارخانه مزدا چگونه است؟ مدیران، مالک و عوامل کارفرما از چه دسته و قماشی هستند؟
کارگر مزدا: اگر بگویم فشار و سختی کار تنها مختص اینجاست چندان واقعی نیست. سود جویی و دزدی و استثمار کارگران و انباشت و تلمبار ثروتهای میلیاردی از ویژگیهای اصلی همه سرمایه داران و حکومت اسلامیشان است. اما با اینحال بنا به دلایل خاصی کارخانه مزدا و کار در اینجا شرایط خاص خودش را دارد. در درجه اول چهل درصد از این مرکز در مالکیت سپاه پاسداران و 60 درصد عمده دیگر آن متعلق به افراد از جنس و تخم و ترکه محسن رضایی و دیگر فرماندهان عالیرتبه سپاه پاسداران است. اینها مثلا سهامداران کارخانه تشریف دارند! افرادی که بیش از 32 سال است آدم کشته اند، علیه انسانیت مرتکب تجاوز و شکنجه و هر جنایت و وحشیگری ای شده اند اما حالا در اینجا مدیر و مالک و کارفرما تشریف دارند.
در اینجا علاوه بر استثمار و سختی و فشار کار در بسیاری موارد حتی به شکل ظاهری و قیافه و ریش افراد هم گیر میدهند. در اینجا شیوه های پلیسی و نظامی و شرایط فشار و سرکوب سیاسی و مذهبی شدید است. در اینجا حراست و عواملش بیا و کیایی دارند. جاسوسی بر علیه کارگران و پاپوش دوزی و پرونده سازی خیلی زیاد است. به جرات بیش از نود درصد مسئولین قسمتها و عوامل کارفرما عمدتا از قماش قاتلین و جنایتکارانی هستند که قبلا در سپاه پاسداران با ارتکاب به هر جنایتی امتحانشان را پس داده اند و حالا در محیط اینجا هم بر علیه ما کارگران با استفاده از روشهای خاص نظامی و جاسوسی و سرکوبگرانه به دزدی و چپاول ثمره کار ما کارگران مشغولند. اینجا یک اردوگاه کار مذهبی – نظامی حکومت و عواملش برای کسب سود و ثروت اندوزی است .
کامران پایدار: گفتید کارخانه مزدا متعلق به سپاه پاسداران حکومت اسلامی و دیگر فرماندهان جنایتکار سپاه است، گفتید در اینجا سرکوبها و کنترلها خیلی شدید است! آیا موفق شده اند؟ آیا توانسته اند کارگران را به تمکین و تسلیم وا دارند؟
کارگر مزدا: مثل قشنگی هست. گفته اند سرزمینی را که به سر نیزه شخمش بزنند باید طوفان درو کنند. مصداق واقعی این مثل همین جاست. اینها در ظاهر امر موفق شده اند. فعلا آن بالا نشسته اند و با اتکا به سرکوب و استثمار و به قیمت مرگ و نابودی ما کارگران ثروتهای نجومی و هنگفت پارو میکنند. اما با اینحال بشدت در هراس و وحشتند. اینها از سایه خودشان هم هراس دارند، اینها میدانند که بر روی چه کوه آتشفشانی آکنده از خشم و کینه نشسته اند. اگر دو نفر از ما کارگران قدری رابطه مان نزدیکتر و صمیمانه شود کابوس مرگ اینها را میگیرد. فردا حراست این دو کارگر را احضار میکند و حتی قسمتهای کاریشان را هم عوض میکنند. مدام در حال کنکاش و جاسوسی علیه کارگران هستند و به کمترین و کوچکترین بهانه ای اگر احساس خطر نمایند دست به اخراج و بیکار سازی و حتی پاپوش دوزی و پرونده سازی میزنند. هراس و وحشت همیشگی اینها نشانه ناتوانی و درماندگیشان در سرکوب و کنترل کارگران است .
کامران پایدار: ظاهرا حکومت اوباش اسلامی و سرمایه داران تصمیم بر اصلاح قانون کار ضد کارگریشان دارند. آنطور که از شواهد بر می آید در پیش نویس جدید در زمینه استخدام و قراردادها و امنیت کاری و مسئله دستمزدها و شرایط کاری موقعیتهای بسیار سخت تر و بدتری را علیه ما کارگران تدارک دیده اند. مسئله چیست؟ چاره کار کجاست؟
کارگر مزدا: بله قانون ضد کارگری حکومت و کشمکش و دعواها برسر آن چیز جدیدی نیست. این آخوندها و همه وزیر وزرا و وکلایشان، همه آن بیکاره های مفتخوری که به زور سرنیزه و به ضرب سرکوب و آدمکشی در آن بالا در مجلس و در همه مراکز حکومتی نشسته اند٬ شبانه روزی فکر و ذکرشان اینست که چطور بیشتر ما را استثمار کنند، چطور بیشتر بدزدند و چطور بیشتر ما را کنترل و سرکوب نماید. این اوباش بیکاره هنری جز این ندارند. همانطور که خودتان هم گفتید با طرح پیش نویس جدید قانون کار و مزخرفات و گنده گویی ها از این دست حکومت اسلامی و سرمایه داران حملات وحشیانه تر و بیشتری را بر علیه زندگی و معیشت ما کارگران شروع کرده اند. اینها خوابهای آشفته بیشتری برای ما دیده اند. همین حالا مگر دستمزد یک کارگر با ماهی 300 هزار تومان چقدر کفاف یک زندگی بخور و نمیر را میدهد؟ همین حالا مگر کارگر جماعت از امنیت شغلی برخودار است، امروز ورقه سفیدی را که نمیدانی چه هست به دستت میدهند اثر انگشت و سفته و ضامن و... میگیرند و فردا از کار اخراجت میکنند؟ امروز به تو میگویند دستمزد ماهیانه ات 300 هزار تومان است از آنطرف میبینی مثلا کارگران نساجی کاشان و یا لوله سازی اهواز و ... 32 تا 27 ماه است دستمزدی نگرفته اند !میدانید فقط اصل مسئله اینجاست میخواهند بیشتر از اینها ما را به فقر و گرسنگی و بردگی بکشانند. آیا این شدنی است؟ بنظرم هر چیز ظرفیت دارد. آخرش این جامعه به انفجار واقعی و سرنگونی این حکومت و این سیستم خواهد رسید. اما با اینحال و تا آن روز نمی توانیم دست روی دست بگذاریم و تماشاچی و امر بردارشان باشیم. از همین حالا ما کارگران برای آن روز بایستی زمینه ها و مقدمات یک انقلاب واقعی کارگری را فراهم کنیم.
ببینید جمع زیادی از کارگران ایران خودرو اطلاعیه داده اند. تجمع تعدادی از کارگران که همین چند وقت پیش برعلیه همین اصلاحیه قانون کار برگزار شد٬ البته فراخوانش را خانه کارگریها و شورای اسلامی چیهای خود حکومت داده بودند٬ ولی در وسط کار با حضور و شرکت تعداد زیادی از کارگران نخ کار از دستشان در رفت. همه این کارها و ابتکار عملها خوب است. باید به استقبالش هم رفت. من فکر میکنم هر تلاش و اقدامی علیه حکومت و سرمایه دارها و علیه اصلاح قانون کارشان میتواند خوب و مثبت باشد. اما در اینجا یک نکته بسیار ظریف و مهمتر هم هست. ما کارگران بدون توهم به این حکومت و همه مراکزش باید بدانیم اگر به جای یک نامه هزار نامه اعتراضی هم به دست امثال احمدی نژاد تیر خلاص زنشان برسد تا مادامیکه زور و قدرت اتحاد و مبارزه مستقل کارگری پشتش نباشد برای حضرات نه اهمیتی دارد و نه اقدامی خواهد شد. با تحریک احساسات و حلوا حلوا هیچ اتفاقی نمی افتد. شما تصور کنید مثلا اگر به جای تجمع در برابر مجلس با آن ترکیب و با آن ماهیت! بعنوان مثال در سراسر ایران خودرو در همین مزدا خودمان و تعدادی دیگر از مراکز بزرگ کارگری فقط یک اعتصاب اخطاری یک ساعته یعنی کار فقط برای یک ساعت بطور سراسری کار تعطیل می شد و در همانجا و همان لحظه کارگران خواستهایشان را عنوان میکردند. یقینا این نوع اقدامات پشت حکومت را می شکند و خیلی راحتتر و زودتر این جانوران را در برابر خواستهای ما کارگران مجبور به تسلیم و عقب نشینی میکند.
سو تفاهم نشود٬ با حرفهای قشنگ و روی کاغذ٬ سنگی از زمين جابجا نخواهد شد. میدانید نیاز و چاره ما کارگران اتحاد و آگاهی و سازمانیابی است. مخالفت ما با اصلاح قانون کار به هیچ وجه نباید به مفهوم دفاع از همین قانون کار فعلی ضد انسانی و ضد کارگریشان باشد. اینها با اتکا به همین قانون کار فعلیشان 32 سال است تسمه بردگی و استثمار از گرده ما کارگران کشیده اند. باید بدانیم این حکومت با قانون کارش، با همه قوانین و سیستمش عامل همه فقر و بدبختی و مشکلات ما کارگران است نه قانون کار قبلی، نه اصلاح قانون کار، همه اینها باید گورشان را گم کنند. ما کارگران دستمزدهای مطابق با تورم میخواهیم، ما امنیت شغلی و رفاه و بهداشت و درمان و تحصیل و استراحت و تفریح و سعادت و خوشبختی میخواهیم٬ ما همه زندگی به تاراج رفته مان را میخواهیم، ما حق اعتصاب و تشکیل مجمع عمومی و شورا میخواهیم٬ ما میخواهیم آزاد باشیم تا حرفمان را بزنیم و حقوقمان را مطالبه نماییم .
کامران پایدار: گفتید این جامعه به انفجار میرسد، گفتید این حکومت و سیستم سرنگون میشود، باید در کارخانه ها چکار کرد؟ بهترین راه حل کدام است؟
کارگر مزدا: این حکومت آنقدر پوسیده و متزلزل، دچار اختلاف و بحران و بن بست است که سقوطش حتمی است. اما با اینحال فکر میکنم همانطور که خواستهای ما کارگران روشن و شفاف است بایستی روشهای رسیدن به آنها هم روشن و شفاف باشد. ببینید بعنوان مثال من و نوع من در کارخانه مزدا کار میکنیم. ما باید تکلیف حق و حقوقمان را هم در همینجا حل و فصل کنیم. قدرت کارگر اساسا در محیط کار و کارخانه است. اگر قرار بود این آخوندها و سرمایه دارها هر غلطی برای ما بکنند باید در این 32 سال شده بود. همه اینها از حکومت و نهادهايشان مثل خانه کارگر و شورای اسلامی و شورای عالی کار و اداره کار و... دستشان توی یک کیسه است. همه اینها از یک آخور میخورند و فقط یک هدف دارند. هدفشان نابودی ما کارگران و غارت بیش از پیش ثمره کار و زندگیمان است. قانون کار اصلاح نميکنند بلکه برای استثمار و نابودی بیشتر ما کارگران نقشه قانونى ميکشند.
من فکر میکنم قدرت واقعی ما کارگران در کارخانه و خط تولید است. اگر همه با هم متحد شو یم، اگر به قدرت اعتراض و اعتصاب مستقل خودمان کار در همه خطوط تولید و در همه شیفتها تعطیل شود٬ بیگمان این حکومت و این سرمایه داران هستند که باید مجبور به تسلیم و عقب نشینی شوند.
کامران پایدار: باز هم با تشکر، رویت را میبوسم و فراخوان من به همه شما کارگران مبارز و به جان آمده از جور سرمایه داری و حکومت اسلامی این است: برای رفاه و خوشبختی٬ برای آزادی و برابری و برای برپایی یک دنیای آزاد و انسانی به حزب انقلابی و رزمنده خودتان، به حزب اتحاد کمونیسم کارگری بپیوندید . *